در همه جا یک هدف، یک خط

یک دست جام باده و یک دست جعد یار، رقصی چنین میانه میدانم آرزوست...

در همه جا یک هدف، یک خط

یک دست جام باده و یک دست جعد یار، رقصی چنین میانه میدانم آرزوست...

در وجود یک چنین آدمی... هم علم هست، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل... اینجور هم نبود که یک آدم خشکی باشد که لذات زندگی را نفهمد؛ بعکس، بسیار لطیف بود، خوش‌ذوق بود، عکاس درجه‌ی یک بود هنرمند بود. دل باصفائی داشت؛ عرفان نظری نخوانده بود؛ شاید در هیچ مسلک توحیدی و سلوک عملی هم پیش کسی آموزش ندیده بود، اما دل، دل خداجو بود؛ دل باصفا، خداجو، اهل مناجات، اهل معنی...

پیام های کوتاه

۴۰ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

۱۸
مهر

خوش سلیقگی

فقط به ست کردن کت و شلوار و پیراهن نیست

خوش سلیقه

کسی است که کفش ها را با ساعت ست می کند... 

  • محمدرضا مهدی زاده
۱۸
مهر

در متون اقتصادی این گونه آمده

که با افزایش قیمت دلار

صادرات بیشتر می شود

اما در عمل

ابتدا سرمایه در گردش شرکت

بی ارزش می شود

و

تولید هم کاهش می یابد

و

نهایتا تولید در نقطه سربه سر ادامه می یابد...

  • محمدرضا مهدی زاده
۱۷
مهر

فارغ از سیاست گذاری ها و تصمیمات برخی از مسئولین

منبع محرومیت استانهای محروم کشور

از عدم اتحاد بین مردم خود استان

است

 

  • محمدرضا مهدی زاده
۱۷
مهر

صنعت سیستم بهینه یاب بهتری می خواهد

 

  • محمدرضا مهدی زاده
۱۷
مهر

اربعین... 

  • محمدرضا مهدی زاده
۱۶
مهر

اگر ارباب رجوع داری

تا آخرین زمانی که می توانی بمان

هرچند اضافه کاری بگیری

اگر فقط کار شرکت را می کنی

تلاش کن در ساعت کاری، کارهایت را تمام کنی

هرچند اضافه کاری دوست داشته باشی... 

  • محمدرضا مهدی زاده
۱۵
مهر

چقدر خوب است

برخی مدیران عالی از مدیران میانی

متواضع ترند... 

  • محمدرضا مهدی زاده
۱۵
مهر

اگر بی کسی پیشت آمد

و

امید داشت کارش را راه بیندازی

نا امیدش مکن

اگر رییس شرکت شدی

کارگران و افراد سطح پایین را

تحویل بگیر

وقتی پیش تو آمدند

گرم بگیر

  • محمدرضا مهدی زاده
۱۴
مهر

در بزرگراه

قبل از دوربرگردان و تقاطع

راهنما بزن

اگر داخل دوربرگردان رفتی

هرچقدر هم با تاکید

تا آخرین لحظه

راهنما بزنی

و

اصرار ورزی

لطفی ندارد

عمل به هنگام قبل از تغییر مسیر است

وقت دور زدن

دیگر همه می بینند تو چکار میکنی

آن وقت راهنما زدن

کمی رنگ حماقت دارد

راهنما نزن... 

 

 

  • محمدرضا مهدی زاده
۱۳
مهر

اعتنایی نمی کرد

واقعا در دلش هم به دکتری اعتقادی نداشت

تا

مجاز شد

کم کم

نم نم

از *دکتر* گفتن بقیه

خوشحال می شد

انتظاراتش هم 

بالا می رفت

در راه

کت و شلوار

و مرور صحبتها

تعریف نقاط قوتهایش قبل مصاحبه

چسباندن خودش به دکتری

و

بررسی رزومه

بادکرده بود

قبل از ورود به ساختمان

متوجه چیزی شد

زیپ شلوارش 

باز بود

گیر کرد

زور زد

خراب شد

تا آخر روز مصاحبه

باز بود...

پنچر ماند... 

  • محمدرضا مهدی زاده