در همه جا یک هدف، یک خط

یک دست جام باده و یک دست جعد یار، رقصی چنین میانه میدانم آرزوست...

در همه جا یک هدف، یک خط

یک دست جام باده و یک دست جعد یار، رقصی چنین میانه میدانم آرزوست...

در وجود یک چنین آدمی... هم علم هست، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل... اینجور هم نبود که یک آدم خشکی باشد که لذات زندگی را نفهمد؛ بعکس، بسیار لطیف بود، خوش‌ذوق بود، عکاس درجه‌ی یک بود هنرمند بود. دل باصفائی داشت؛ عرفان نظری نخوانده بود؛ شاید در هیچ مسلک توحیدی و سلوک عملی هم پیش کسی آموزش ندیده بود، اما دل، دل خداجو بود؛ دل باصفا، خداجو، اهل مناجات، اهل معنی...

پیام های کوتاه
۰۴
فروردين

شبهای هجر را گذراندیم و زنده ایم

ما را به سخت جانی خود این گمان نبود....

  • محمدرضا مهدی زاده
۰۴
فروردين

بر همکاران سخت می گرفت. فکر همکاران مشغول او بود: از خانه تا محل کار، از محل کار تا خانه، در محل کار، در خانه...

بهترین ایده ها و طرح ها را می‌توان از خانه تا محل کار طراحی کرد. اما من او نمی گذاشت...

حق الناس مخفی یعنی اینکه

فکر دیگران را مشغول من خود بکنیم... 

  • محمدرضا مهدی زاده
۰۴
فروردين

اذان را گفتند. جلسه را ادامه داد. کار امروز و دیروزش هم نبود.

اما... 

هنگام نصیحت که می شد، حدیث یهودیان امت برای همکاران می خواند... 

 

 

 

  • محمدرضا مهدی زاده
۰۴
فروردين

می گفت: پندار ما اینست که شهدا رفته اند و ما مانده ایم

اما

پندار ما اینست که در شیوه مسلمانی و

مدیریت

از *من* بهتر نیست...

حکایت مثنوی هفتاد *من* است، ای من... 

 

 

  • محمدرضا مهدی زاده
۰۴
فروردين

اغلب نیتمان این است که برسیم، اما... 

انگار در مسیر بودن مهمتر است... حتی اگر نرسیم... 

که خود نوعی رسیدن است... 

  • محمدرضا مهدی زاده