۰۴
فروردين
شبهای هجر را گذراندیم و زنده ایم
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود....
بر همکاران سخت می گرفت. فکر همکاران مشغول او بود: از خانه تا محل کار، از محل کار تا خانه، در محل کار، در خانه...
بهترین ایده ها و طرح ها را میتوان از خانه تا محل کار طراحی کرد. اما من او نمی گذاشت...
حق الناس مخفی یعنی اینکه
فکر دیگران را مشغول من خود بکنیم...
اذان را گفتند. جلسه را ادامه داد. کار امروز و دیروزش هم نبود.
اما...
هنگام نصیحت که می شد، حدیث یهودیان امت برای همکاران می خواند...
می گفت: پندار ما اینست که شهدا رفته اند و ما مانده ایم
اما
پندار ما اینست که در شیوه مسلمانی و
مدیریت
از *من* بهتر نیست...
حکایت مثنوی هفتاد *من* است، ای من...
اغلب نیتمان این است که برسیم، اما...
انگار در مسیر بودن مهمتر است... حتی اگر نرسیم...
که خود نوعی رسیدن است...